حضرت محمد (ص) و ایرانیان
از آن هنگام که حضرت محمّد (ص) رسالت یافت تا خفتگان وادی ظلمت را از خواب سنگین جهالت بیدار سازد و دیدگانشان را به نور حقیقت، روشن گرداند، تا آن زمان که آوازه ی آیین راستین و نام دلنشین او شرق و غرب عالم را فرا گرفت و پایههای تمدنی بزرگ و عالمگیر بنیان نهاده شد، افراد، گروهها، قبایل و اقوام بسیاری تلاش نمودند و با از جانگذشتگی و ایثار بی دریغ خود، از نهال نوپایی که پیامبر (ص) نشانده بود، پاسداری کردند.
اسامی چنین مردمانی که چه در صدر اسلام، با جان و مال خود و چه در قرنها پس از ظهور اسلام، با علم و دانش خود باعث رشد و بالندگی اسلام و تمدّن اسلامی شدند، در تاریخ کم نیست. همچنان که ایران و ایرانیان در این راه، سهمی بزرگ و کارنامهای درخشان از خود به یادگار گذاشتهاند.
هرگاه به برخی از رازها و ریزهکاریهای قرآن و سخنان ارزنده و آموزنده ی پیغمبر اسلام (ص) درباره ی ارزش ایرانیان پی ببریم، آن گاه میتوانیم به ایرانی و اسلامی بودن خود ببالیم و در برابر سخنان آسمانی قرآن و گفتههای گرانبهای پیامبر بزرگ اسلام(ص) سر فرود آوریم که در چهارده سده پیش، از مردم این سرزمین کهنسال آریایی، به نیکی یاد کرده و آنان را مردمانی خداشناس و دلیر و استوار بر پیمان و برخوردار از هوش و شایستگی خدادادی معرفی نموده است. 1
ایرانیان در قرآن
با این که قرآن، بیشتر مباحث کلی را بیان میکند و کمتر به مسائل فرعی پرداخته، بسیار جالب است که در آیات متعددی (با توجه به شأن نزولها و روایات تفسیری موجود) و با تعبیرات گوناگون، درباره ارزش و شایستگی ایرانیان، سخن به میان آورده است که بیانگر توجه خاص قرآن، به اسلام ایرانیان است. روایات بسیاری از پیامبر اسلام(ص) نیز موجود است که مُهر تایید بر این گونه تفاسیر زده است و هر گونه شک و شبههای را نسبت به آن ها از بین برده است که در ادامه، به برخی از مهمترین آن ها اشاره میکنیم:
- در آیه ی سوم از سوره جمعه میخوانیم: « و ]نیز پیامبر را برانگیخت[ بر گروه دیگری از ایشان که هنوز به آن ها - اعراب - نپیوسته اند، و خداوند، توانا و آگاه است».
در حدیثی آمده است که پیامبر(ص) این آیه را تلاوت کرد. حاضران پرسیدند: منظور از این «گروه دیگر» کیست؟ پیامبر(ص) در پاسخ آن ها، دست بر شانه ی «سلمان» گذاشت (و به نقلی دست بر سر سلمان گذاشت) و فرمود: « اگر ایمان در ستاره ثریا قرار گیرد، مردانی از این گروه (ایرانیان) به آن دست مییابند».2
- در آیه 38 از سوره محمّد(ص) میخوانیم: «ای مسلمانان! اگر به نعمت اسلام ارج ننهید و از آن رویگردان شوید، خداوند، این مأموریت (پاسداری از اسلام) را به گروهی دیگر میسپارد؛ آنان که همانند شما نخواهند بود».
اکثر مفسّران شیعه و اهل سنّت، در ذیل این آیه نقل کردهاند که پس از نزول این آیه، جمعی از اصحاب از پیامبر(ص) پرسیدند: «این جمعیتی که خداوند در آیه به آن ها اشاره می کند، چه کسانی هستند؟». پیامبر(ص) به سلمان، که در نزدیکش بود، نگاه کرد و دست به زانو (یا شانه) او زد و فرمود: «منظور خداوند، این مرد و قوم اوست. سوگند به آن که جانم در اختیار اوست، اگر ایمان به ستاره ثریا بسته باشد، گروهی از مردان فارس، آن را به چنگ می آورند».3
- در آیه 54 از سوره مائده آمده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر کس از شما از آیین خود بازگردد ( به خدا زیانی نمیرساند) خداوند، در آینده، جمعیتی را میآورد که (دارای این ویژگیها هستند): 1. خدا آن ها را دوست دارد؛ 2. و آن ها (نیز) خدا را دوست دارند؛ 3. در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران، سخت و نیرومندند؛ 4. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش ملامتگران، هراسی ندارند».
روایت شده است که شخصی درباره این آیه و مصداق آن، از پیامبر(ص) پرسید. پیامبر(ص) دست بر شانه (یا گردن) سلمان گذاشت و فرمود: «منظور از این آیه، این شخص و قوم او هستند». آن گاه فرمود: « اگر دین در ستاره ثریا باشد و در آسمانها قرار گیرد، مردانی از فارس، آن را به دست خواهند آورد».4
- در آیه 89 سوره انعام میخوانیم: « آن ها (اعراب) کسانی بودند که ما به آن ها کتاب و فرمان و نبوت عطا کردیم. پس اگر آنان کافر شوند، ما قومی را که هرگز کافر نخواهند شد، بر آنان می گماریم.»
مفسّران بزرگی در تفاسیر خود نقل کردهاند که منظور از این جمعیت (نگهبان دین)، ایرانیان هستند. 5
در روایت آمده است: جمعی از ایرانیان به قصد انجام دادن مراسم حجّ، به حجاز رفتند. در مدینه، به حضور امام باقر(ع) رسیدند و پرسشهایی از مسائل مهم دینی نمودند و امام باقر(ع) پاسخ آن ها را داد. یکی از سؤالات آن ها این بود: «شنیدهایم که سلمان، تمایل پیدا کرده بودکه با دختر عمر، خواهر حفصه، ازدواج کند و از او خواستگاری کرد. لطفاً چگونگی آن را برای ما بیان فرمایید».
امام باقر(ع) فرمود: عمر [که مایل به دادن دخترش به مردی غیر عرب نبود]، از خواستگاری ناراحت شد و جریان را به رسول خدا(ص) عرض کرد و گله نمود. رسول خدا(ص) به عمر فرمود: «وای بر تو! آیا خرسند نیستی که سلمان به تو مشتاق شود و تو به او نزدیک گردی؟ سلمانی که بهشت مشتاق دیدار اوست و خداوند درباره ی سلمان و شما جمعیت قریش، این آیه را نازل کرد (آن گاه آیه 89 از سوره انعام را خواند). عمر گفت: «ای رسول خدا! منظور از گروه نگهبان دین (در آیه مذکور) کیست؟». پیامبر(ص) فرمود: « سوگند به خدا، این گروه نگهبان، سلمان و قوم او هستند». سپس فرمود: «سوگند به خدا این آیه (آیه 38 از سوره محمد) نیز در شأن سلمان و قوم او نازل شده است». در پایان فرمود: «ای گروه قریش! شما مردم فارس (ایرانیان) را با شمشیر (در فتح ایران) میزنید، تا به سوی اسلام بیایند. سوگند به خدا، روزی خواهد آمد که آن ها شما را برای کشاندنتان به سوی اسلام، با شمشیر می زنند». حذیفه بن یمان که در آن جا بود، گفت: « گوارا باد برای سلمان و ایرانیانی که راه ایمان و تقوا را می پیمایند». رسول خدا(ص) فرمود: « اگر اسلام در لا به لای زمین گم شود، ایرانیان آن را مییابند، و اگر اسلام در آسمان قرار گیرد، جز مردم ایران، کسی به آن دست نمییابد».
عمر با شنیدن این سخنان، غمگین شد و برخاست و رفت! 6
- در آیه 133 از سوره نساء نیز آمده است: «ای مردم! اگر خدا بخواهد شما را از میان میبرد و افراد دیگری را (به جای شما) میآورد».
در روایت آمده است که هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر(ص) دست خود را بر پشت سلمان زد و فرمود: «آن افراد، از قوم این شخص (سلمان) هستند؛ یعنی مردم غیر عرب از فارس».7
ایرانیان در سخنان پیامبر(ص)
علاوه بر سخنانی که از پیامبر(ص) در تفسیر آیات قرآن درباره ی ایرانیان روایت شده است، سخنان دیگری نیز از ایشان روایت شده است که به طور خاص، در مورد ایرانیان و مقام و ارزش والای آن هاست که بعضی از این سخنان عبارتاند از:
- «بشارت باد بر شما ای فرزندان فَرُّوخ! 8 اگر ایمان به ستاره ی ثریا بسته باشد، عرب به آن نمیرسد؛ ولی عجم، آن را در اختیار خود خواهد گرفت». 9
- و در تعبیری دیگر در روایت ابوهریره آمده است که پیامبر(ص) فرمود: «ای عجمها! نزدیک (قرآن و اسلام) گردید که عربها از آن، روی گرداندهاند، و همانا اگر ایمان به عرش الهی بسته باشد، در میان شما کسانی هستند که آن را به دست آورند». 10
- پیامبر(ص) فرمود: «خداوند، در میان بندگانش، دارای دو برگزیده است:
1. برگزیده او در میان عرب، در قریش است؛
2. نیکی او در میان عجم (غیر عرب) در جمعیت ایرانی است». 11
منظور از این سخن این نیست که نژاد موجب برتری است؛ بلکه منظور، خبر دادن از نبوغ و استعداد و زمینههایی است که در نژاد قریش و ایرانیان وجود دارد. 12
- در فارسنامه ابن البلخی آمده است: « پیغمبر را پرسیدند که چرا همه ی قرون، چون عاد و ثمود و مانند ایشان هلاک شدند و ملک پارسیان به درازا کشید، با آن که آتش پرست بودند». پیغمبر فرمود: «از بهر آن که آبادانی کردند در جهان و داد گستردند میان بندگان خدای – عزّوجل- ». 13
- نیز نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود: « نام ایرانیان را به زشتی یاد نکنید؛ زیرا آن ها از یاران ما هستند و از ما حمایت میکنند».14
- همچنین نقل شده است که پیامبر(ص) گاهی به فارسی نیز سخن میگفت و حتی در برهان قاطع در شرح کلمه «دَری» آمده است که: « بعضی گویند دَری، زبان اهل بهشت است که رسول(ص) فرمودهاند: زبان اهل بهشت، عربی یا دری است».15
این شیوه رفتار پیامبر نیز نشانه ی اشتیاق او به جلب عواطف فارسیزبانان است، در حالی که بعضی بر اثر تعصّب عربیت، سخن گفتن به فارسی را دور از وقار میدانستند.
از جمله روایاتی که در مورد فارسی صحبت کردن پیامبر(ص) در دست است، این روایت است که:
وقتی سلمان بر پیامبر، وارد شد. پیامبر فرمود: «درسته و ساوته» یعنی «اهلاًو مَرحباً» و صحیح این دو کلمه: «درستید و شادید» است؛ یعنی «سالم و خوش باشی!» 16
سلمان، سمبل ایرانیان مسلمان
سلمان، نخستین مرد ایرانی است که به اسلام گرویده و در همان آغاز در مدینه به محضر پیامبر(ص) رسیده است. او بر اثر پیمودن راه تقوا و کمالات، به مرحلهای رسید که پیامبر(ص) و امامان(ع) با تعبیرات بسیار بلند، از او تجلیل کردند و این تجلیل از سلمان پاک و لایق که به صورت سمبلی از ایرانیان معرفی شده بود، نقش بهسزایی در گرایش ایرانیان به اسلام داشت. 17
در ادامه، نگاهی مختصر به زندگی سلمان و سخنان رسول خدا(ص) درباره او خواهیم داشت.
نام اصلی او «روزبه» یا «ماهُویه» یا «بهبود»یا «بهروز» و یا «مابه» بوده است که پیامبر(ص)، پس از اسلام آوردن او، نامش را تغییر داد و نام زیبای «سلمان» را برای او برگزید. سلمان، گاهی خود به این موضوع افتخار میکرد و میگفت: «من برده بودم و رسول خدا(ص) مرا آزاد کرد و نام مرا سلمان نهاد».18
او از مَوالی (آزاد شدگان پیامبر) به شمار میآمد که پیامبر(ص) او را از صاحبش - که یک نفر یهودی بود - در برابر کاشتن سیصد نخل خرما و چهل وقیه طلا (هر وقیه، معادل چهل درهم)، خریداری و آزاد نمود. 19
- پیامبر(ص) درباره ی سلمان میفرمود: «من پیشگام همه ی فرزندان آدم هستم و سلمان، پیشگام پارسیان است».20
- در جایی دیگر فرمودند: « خداوند، به من فرمان داد که چهار نفر را دوست بدارم و به من خبر داد که او نیز آن ها را دوست دارد، و آن ها عبارتاند از: علی، سلمان، ابوذر و مقداد».21
- همچنین فرمود: « سلمان، از من است. اگر کسی به او جفا کند، به من جفا کرده است، و کسی که به او آزار برساند، به من آزار رسانده است».22
در ماجرای معروف جنگ خندق که در سال پنجم هجرت رخ داد، طبق پیشنهاد سلمان، قرار شد در برابر دشمن، خندق(کانال بزرگی به عنوان محافظ شهر) حفر کنند. رسول خدا(ص)، حفر آن را بین مسلمانان تقسیم کرد و برای هر ده نفر، کندن چهل ذراع (حدود بیست متر) را تعیین نمود. 23 از آن جا که سلمان، فردی نیرومند و کارآمد بود، مهاجران گفتند: سلمان از ماست. (یعنی نام او را در لیست مهاجران قرار دهید) و انصار گفتند: سلمان از ماست. رسول خدا(ص) فرمود: «سلمان، از ما اهل بیت است».24
این جمله ی «سلمان، از ما اهل بیت است»، تنها در جنگ خندق گفته نشده است، بلکه از زبان پیامبر(ص) و امام علی(ع) و بعضی امامان دیگر نیز در موارد مختلف، آمده است. 25
عارف بزرگ قرن هفتم، مُحیی الدّین ابن عربی، در شرح این جمله میگوید: « اضافه کردن و پیوند زدن سلمان به اهل بیت(ع) در این عبارت، بیانگر گواهی رسول خدا(ص) به مقام عالی طهارت سلمان است».26
- جابر بن عبد الله انصاری میگوید: از رسول خدا(ص) درباره ی مقام سلمان پرسیدم. فرمود: «سلمان، دارای علم گذشته و اینده است. خداوند دشمن او را دشمن میدارد و دوستش را دوست میدارد».27
- و عایشه میگوید: «سلمان، جلسات خصوصی شبانه با رسول خدا (ص) داشت که اکثر اوقاتِ آن حضرت را پر می کرد».28
نقل است که سلمان از همان آغاز آشنایی با اسلام و دلبستگی به آیات قرآن، در این اندیشه بود که قرآن را به زبان پارسی برای مردم خود ترجمه کند؛ امّا متأسفانه امروز، ترجمهای از قرآن به روایت سلمان در دسترس نیست و بسیاری بر این باورند که ترجمه تفسیر طبری، نخستین اقدام برای ترجمه قرآن به زبان فارسی است؛ امّا برخی منابع مهمّ تاریخی، سلمان را نخستین کسی میدانند که با اجازه پیامبر(ص) به ترجمه فارسی آیات قرآن پرداخت. 29
در مورد منزلت سلمان در نزد پیامبر(ص)، همین بس که آن حضرت، سفارش نامهای درباره ی بستگان سلمان نوشتند که قبلاً درباره هیچ یک از اصحاب، چنین سفارشنامهای صادر نشده بود. خلاصهای از متن آن سفارشنامه چنین است:
« این، عهد نامهای از محمد بن عبد الله(ص) است که بنا به درخواست سلمان، در مورد توصیه به برادرش مهاد بن فرّخ بن مهیار، و خاندان او نسل اندر نسل، نگاشته می شود ... . این نامه، به نفع خاندان سلمان نوشته شد. جان و مال آن ها، در هر نقطهای که باشند، در پناه خدا و رسولش محفوظ است. کسی نباید به آن ها ستم کند یا سخت بگیرد. هر کس از مؤمنان که نامه ی مرا میخواند، باید از آن ها حمایت کند و به آن ها احترام بگذارد، و هیچ گونه آزاری بر آن ها روا ندارد. تراشیدن جلو سر، و جزیه و خمس و عُشر (یک دهم) اموال، و هر گونه مالیات را از آن ها برداشتم ... . هر سال از بیت المال، صد لباس در ماه رجب، و صد لباس در ماه ذیحجه به آن ها بدهید. سلمان از این رو از جانب ما شایسته ی این اکرام و احترام گردیده که بر بیشتر مؤمنان، برتری یافته است و از طریق وحی برای من ثابت شده که: اشتیاق بهشت به سلمان، بیش از اشتیاق او به بهشت است. سلمان، مورد اعتماد من و خیرخواه پیامبر خدا و مؤمنان است. سلمان از خاندان ماست ...».
این سفارشنامه را علی بن ابی طالب(ع) به فرمان رسول خدا(ص) نوشت و سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، بلال و جماعتی بر آن، گواه شدند. 30
دیگر ایرانیان مسلمان در زمان پیامبر(ص)
در عصر پیامبر(ص) و اندکی پس از رحلت ایشان، ایرانیان بسیاری به اسلام گرویدند که درباره ی آن ها به اختصار توضیح میدهیم:
- سلمان فارسی میگوید: «وقتی که وارد مدینه شدم، زنی اصفهانی (به نام اُمّ الفارسیه) را دیدم که قبل از من به حضور پیامبر(ص) رفته و مسلمان شده بود. او مرا به سوی آن حضرت راهنمایی کرد».31
- ابن حجر مینویسد: «مردی از ایرانیان به نام ابوشاه، پای منبر رسول خدا(ص) بود و خطبة بلیغ و سودمند آن حضرت را میشنید. پس از پایان خطبه، به حضور رسول خدا(ص) آمد و گفت: دستور بدهید این سخنان را برای من بنویسند. آن حضرت به آن هایی که سواد نوشتن داشتند، فرمود: این سخنان را برای ابوشاه بنویسید».32
- جوانی ایرانی در جنگ اُحد، در صف سپاه اسلام، ضربتی سخت بر دشمن کوبید و فریاد برآورد: «بگیر این ضربت را از من، که من جوانی پارسی هستم». رسول خدا(ص) دریافت که سخن او ممکن است شعلة تعصّب نژادی دیگران را برافروزد، به آن جوان فرمود: « بگو: بگیر از یک جوان انصاری!». 33
- باذان بن ساسان که نام او را بادان و بادام هم نوشتهاند، فرمانروای ایرانی یمن بود که از سوی خسرو پرویز بر آن دیار، حکومت میکرد و بر سرزمینهای حجاز و تهامه نیز سرپرستی داشت.
پس از آن که سفیر پیامبر اسلام(ص) (عبدالله بن حُذافه سهمی) به دربار خسرو پرویز رسید و نامه آن حضرت را به امپراتور ایران داد. پادشاه ایران برآشفت و نامه آن حضرت را پاره کرد و سپس دستور دستگیری پیامبر و اعزام ایشان را به تیسفون، به باذان صادر کرد و همچنین به او فرمان داد تا گزارشی درباره ی فعالیتهای محمّد (پیامبر اسلام) به او ارائه دهد. باذان هم دو تن از ایرانیان به نامهای بابویه و خُرّه خسرو را به مدینه فرستاد تا از چند و چون اسلام، آگاهی بیاورند؛ امّا آن ها ناباورانه، خود را با جامعهای نوبنیاد و سپاهی با ایمان که تا سرحدّ جان از پیامبرخود پاسداری میکرد، مواجه دیدند. از این رو، با آن که اجرای فرمان را ناممکن میدانستند، ولی دست کم، چارهای جز ابلاغ مفاد آن به پیامبر(ص) نداشتند. پیامبر(ص) نیز در پاسخ، با تبسّمی معنادار، از قتل خسروپرویز به دست پسرش شیرویه در شب قبل، خبر داد. این پیشگویی صحیح پیامبر(ص)، باذان و دیگر فرماندهان ایرانی را به اسلام، متمایل کرد، به همین سبب، باذان، هیئتی را با هدایای بسیار به نزد رسول خدا(ص) در مدینه اعزام داشت. این هیئت، خواستار آن بود که پیامبر(ص) کسی را برای آموزش اسلام به جانب یمن، گسیل فرمایند و فرمانروای مسلمانی را برای ایرانیان و مردم یمن برگزینند.
آن حضرت نیز، ضمن ارسال هدایایی، حضرت علی(ع) را برای آموزش اصول و فروع آیین اسلام به ایرانیان و مردم یمن اعزام کرد و طی فرمانی، خودِ باذان را به عنوان کارگزار خویش و حاکم یمن، منصوب فرمود. بدین گونه پیوند مستقیم میان اسلام و ایرانیان، بدون هیچ درگیری نظامی، نخستین بار از سرزمین یمن آغاز شد.
در اواخر عمر رسول خدا(ص)، باذان، وفات یافت و فرزندش «شهر بن باذان» به جای وی منصوب شد. بعدها پس از ماجرای حجّه الوداع و بیمار شدن پیامبر(ص)، گروهی از اعراب به رهبری «اَسود عَنَسی» به یمن حمله بردند و شهر بن باذان را به شهادت رسانده، و صنعا را تصرف کردند که پیامبر(ص) پس از آگاهی از این خبر، یک گروه سه نفره ایرانی (فیروز، دادویه، جشیش) را مأموریت داد تا اسود را شکست دهند و یمن را بازپس گیرند. آن ها هم موفق به اجرای فرمان پیامبر(ص) و خشنودی فراوان ایشان شدند، تا آن جا که پیامبر فرمود: « عنسی کشته شد و قتل او به دست مبارکی متعلق به یک خانواده مبارک، انجام گرفت». وقتی از آن حضرت پرسیدند، چه کسی او را کشت؟

نظرات شما عزیزان:
|